کد خبر: ۱۹۷۹۱۵
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۵
" نامزدهاي انتخابات قول بدهند براي پيشرفت نگاهشان به بيرون از مرزها نخواهد بود ."

چالش هاي بزرگ ذهني ما در چندين سال اخير، نگاه به بيرون و دريافت از بيرون است. بيروني که از مرزهاي عيني و ذهني ما عبور کرده و ما را در چنبره ي مخرب خود،در برابر زوالي پايان ناپذير قرار مي دهد.

اين شيفتگي و ولع براي جلب توجه و گرفتن تاييد از جوامع، افکار و انديشه هاي خارج از مرزهاي زيستي و انديشايي است که جامعه ي ما را درگير بحران هاي خاص اخلاقي، بينشي، سياسي، اقتصادي و ... کرده است. تن به امواج راديويي و نويزهاي ويران کننده سپرده ايم و انتظار داريم خلاء هاي دروني و بيروني خود را با اين نا هم جنسي و ناهم سنخي ها پر کنيم و مي بينيم که امکان ندارد.

بحراني که جامعه ي ما در حال تجربه است، به آن جعبه ي شکنجه ي قرون وسطايي مي ماند که بر روي درش از درون سيخ هايي نصب کرده بودند . وقتي محکوم بي نوا داخل اين جعبه قرار مي گرفت و در آن بسته مي شد، تنها اتفاق ممکن، فرو رفتن آن سيخ هاي موحش در تنش و تجربه ي مرگي جانکاه بود. محکوم بدون محاکمه و بدون آن که اجازه ي دفاع از خود داشته باشد، بايد چنين مجازاتي را تحمل مي کرد.

با فرو رفتن در ورطه ي خودباختگي و بي انگيزگي تشديد شونده نسبت به خودِ عيني و ذهني در جامعه ي امروز اغلب ما چنين تجربه اي داريم. درها بسته مي شوند و سيخ ها بر تن و روح مان فرو مي روند، اما درد را حس نمي کنيم ، در حباب نوعي تخدير گرفتار آمده ايم که هنوزنمي گذارد بفهميم چه دارد بر سرمان مي آيد. نه شنونده ي تذکر ها هستيم . نه بيننده ي مدرکي که بتواند عمق اين چاه ويل را دريابد و از سقوط در آن بپرهيزد.

دسته دسته در اين چاه فرو مي افتيم، زيرا گرفتار نمايشي شده ايم که خود شيفته وار مي پنداريم تماشاگري هم دارد. ما به خارج از خود، به دنيايي بيگانه با اندوخته هاي تاريخي، فکري و حتي هنري خود، چشم دوخته ايم.

يک لحظه به خود بياييم. به دور از شائبه ي هر قضاوتي از جانب خود يا ديگران، و فقط به خود نگاه کنيم. ما باخته ايم، يا در بهترين و خوش بينانه ترين حالت در آستانه ي باختنيم. محيط زيست مان خانواده هاي مان، فرزندان مان و لاجرم آينده ي اين سرزمين را به داو گذاشته ايم. آن چه در اين معامله ي نابرابر از کف مي نهيم، بسيار گران بهاتر از آن چيزي است که احتمالا به دست مي آوريم يا با توهم به دست آوردنش، روزگار مي گذرانيم.

روزگاري " خودباختگي " اصطلاحي بود، که خون مان را به جوش مي آورد. اما با فرو افتادن در نوعي استحاله ي فرهنگي و بينشي خوش آب و رنگ، به فاجعه اي فراتر از خودباختگي مبتلا شده ايم ديگرنه شبيه خودمانيم و نه شبيه آن چه که در آمال مان تصور مي کرديم. 









روزنامه آفرینش
نام:
ایمیل:
* نظر: